بحث قدرت اراده یکی از مباحث بسیار مهم و در عینحال شیرین در حوزه موفقیت و رشد فردیست. در ذهن بسیاری اینگونه باور شده است که افراد موفق افرادی هستند که اراده بالایی دارند که میتوانند بر روی هدف خود متمرکز بمانند تا به آن برسند که البته این باور درست است اما نه آنگونه که عموم فکر میکنند زیرا دقیقا همه ما با یک سیستم، کار و در یک نظام زندگی میکنیم. هرآنچه یک فرد موفق داشته و دارد در اختیار دیگران هم بوده و هست اما تفاوت در این است که او چگونه توانسته آنها را مدیریت و رهبری کند. در این بخش به توضیح مواردی خواهیم پرداخت که در تضعیف و یا تقویت قدرت اراده انسانی نقش دارند.
رابطه مستقیم قدرت اراده و حکومت بر خود
برای اینکه درک کنیم قدرت اراده ریشه در کجا دارد و چگونه تقویت میشود باید خود و درون خود را بهتر بشناسیم. در حقیقت هر فرد یک جهانی در درون خود دارد. در این جهان نیروهای گوناگون، کششهای مختلف، نقاط قوت و ضعف مختلف و … وجود دارند. فرض بگیرید ما در درون خود کشوری بزرگ داریم که تشکیل شده از بخشها و مردمانی گوناگون است اما با یک ویژگی واحد که همگی آنها تابعیت آن کشور را دارند. قدرت اراده دقیقا همانند قدرت حاکم بر این کشور است. اگر حکومتی منسجم و قدرتمند و هماهنگ با مردم کشور برقرار باشد هرآنچه حاکم بخواهد با قدرت فراوان در دست او ایجاد خواهد شد اما اگر حاکم ضعیف باشد یا هماهنگی لازم را با مردم بخشهای مختلف نداشته باشد آنگاه هرآنچه حکم دهد یا اجرا نمیشود و یا به سختی پیش خواهد رفت.
ما هم دقیقا نقش حاکم را برای جهان درونی خود داریم و قدرت اراده همان قدرت حاکم یعنی خودمان است. اگر ما بدانیم در راس جهانی قرار داریم و اگر بدانیم که باید این جهان درونی را بشناسیم و در رابطهای درست و سالم با آن توافق ایجاد کنیم آنگاه قدرت اراده ما در بالاترین حالت خود قرار خواهد گرفت زیرا انسجام و نظم در درون ما برقرار است که همان سازنده موفقیت (توافق درونی) است. از سویی دیگر اگر خود را نشناخته باشیم و یا نقش مهم حاکم بودن خود را در ایجاد توافق درونی فراموش کرده باشیم آنگاه نیروهای درونی ما هرکدام برای خود به یک سمتی میروند و خواستههای ما محقق نمیشوند زیراکه قدرت اراده ما کم و ناکافی است.
چگونه قدرت اراده تقویت میشود
قدرت اراده یک قدرت کاملا درونیست و تضعیف یا تقویت ان کاملا وابسته به خود ما هست. اگر در مثال بالا به حکومت و مردم کشور نگاه کنیم متوجه میشویم زمانی حکومتی سالم و قدرتمند است که بین او و مردمش عشق و دوستی برقرار باشد. قطعا حاکمانی که با مردم خود رابطه خوبی ندارند رو به ضعیف شدن و نابودی هستند. حال درباره قدرت اراده هم همینگونه است یعنی باید رابطهای مملو از عشق و دوستی با خود داشت که البته این رابطه دوطرفه است. یعنی ما به عنوان حاکم برخود باید بدانیم که چه جهان با ارزشی در درون ما قرار دارد (یعنی خودمان چقدر ارزشمند هستیم) هرآنچه برای رسیدن به اهداف و آرزوهای ما نیاز است از قبل در خود ما قرار گرفته است و این یعنی ما میبایست به خود ارزش دهیم و عاشق خود باشیم. از سویی دیگر باید به گونهای برخود حکومت کنیم که خودمان از آن لذت ببریم و این یعنی هرگز نباید خود را سرکوب کنیم و یا به خواستههای درونی خود بیتوجه باشیم. اگر ما آنچه درونمان میخواهد را برایش فراهم کنیم رابطه دوستی و عشق از درونمان به خودمان هم برقرار خواهد شد که این حالت بهترین حالت قدرت اراده و توافق درونیست.
هرکدام از ما میبایست خود را به هرگونهای که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم زیراکه در صورت برقرار نبودن چنین رابطهای هرگز قدرتی کافی در اختیار ما نخواهد بود که بتوانیم حرکتی بکنیم و خود را بهبود ببخشیم. خبر خوب این است که در هر شرایط و هر موقعیتی که باشیم همچنان آنچه برای رسیدن به اهدافمان نیاز است در درون ماست و اگر ما رابطه خوبی با خودمان داشته باشیم آنها تقویت خواهند شد و وضعیت ما به سمت بهتر شدن پیش خواهد رفت.
شناخت خود برای بهتر حکومت کردن و بالا بردن قدرت اراده
ما وظیفه داریم مدام شناخت از خودمان را بالا ببریم زیرا اگر ندانیم چه در درون ما هست و چه نیست، چه ضعیف است و چه قوی، چه چیزی نیاز است و چه مازاد و … در واقع باعث کاهش قدرت اراده خود میشویم. زیراکه نباید فراموش کرد قدرت اراده از توافق و انسجام درونی ایجاد میشود. دقیقا مثل یک حاکم هوشیار که مردمش را میشناسد و براساس آنچه لازم و نیاز است فرمان میدهد نه براساس آنچه فقط خودش فکر میکند که درست است. در ضمیرناخودآگاه ما باورهای اشتباه، ترسها، نگرانیها و… وجود دارد که از گذشته در ما وارد شدهاند که ما نمیتوانیم بدون در نظرگرفتن آنها فقط با صرف خواستن و استفاده از قدرت اراده به اهدافمان برسیم. آن موارد باید برطرف شوند و این یعنی ما باید کاملا هوشمندانه و با رعایت ترتیب درست هدفگذاری کنیم و با استفاده از قدرت اراده خود به آنها برسیم.
به عنوان مثال اگر زمانیکه در ما ترس از بیپولی و فقر هست بخواهیم با استفاده از قدرت اراده به یکباره خود را ثروتمند کنیم خواهیم دید که این اتفاق نمیافتد و اراده مصرف شده ما ناکام میماند زیرا راه درست این بود که اول با به یادآوری آگاهیهای لازم در اینباره آنچه که درون ما لازم دارد تا با آن ترسش کم شود را در اختیارش قرار دهیم و بعد با برطرف شدن مانع ترس قدرت ارده ما بتواند به نتیجه مثبت برسد. بنابراین راه موفقیت و رسیدن به اهداف همیشه استفاده از قدرت اراده نیست بلکه بیشتر کار ایجاد هماهنگی درونیست دقیقا همانند کسی که بیشتر وقت خود را صرف تیز کردن اره خود میکند بجای اینکه با ارهای کند بخواهد کار کند و خستگی و نتیجه کم نصیبش شود.
قدرت اراده و قانون تدریج و تکامل
اگر ما در خودشناسی کوششی نکنیم، عاشق خود نباشیم، نسبت به خود بیتفاوت باشیم و خود را سرکوب کنیم یا مدام زیر حرف خود بزنیم و یا بیرویه و بدون ترتیب درست از اراده خود استفاده کنیم قطعا قدرت اراده ما تضعیف خواهد شد. راه صحیح این است که اول آرام باشیم و بعد هدفی را برای خود انتخاب کنیم که میدانیم میتوانیم به آن برسیم (هدفی که برای ما باورپذیر است) و بعد آن را حتما عملی کنیم و سپس به خود پاداش بدهیم و کمی استراحت کنیم و سپس هدف بعدی که کمی بزرگتر است را انتخاب کنیم و آن را عملی کنیم زیرا در این روند قدرت اراده ما مدام تقویت میشود که به زودی قدرتی عظیم در اختیار ما میگذارد که میتوانیم با آن اهدافی را محقق کنیم که در حال حاضر برایمان همانند یک رویای دستنیافتنی هستند.