خداناباوری و خداباوری معمولا در مقابل یکدیگر هستند و همواره سعی میکنند نشان دهند که باوری که دارند موجه است و طرف مقابل میبایست مغلوب و از دور خارج شود. درحالیکه این نگرش کاملا غلط و به ضرر هر دو طرف است. ما در این بخش قصد داریم نشان دهیم که هم در خداباوران و هم در خداناباوران عدهای هستند که در یک سمت و سو حرکت میکنند اما به دلیل وجود قانون مهم نسبی بودن همهچیز یکدیگر را مخالف و دشمن میبینند و سعی در مغلوب کردن هم دارند که البته با روشنتر شدن حقیقت این اختلاف به شدت کاهش پیدا خواهد کرد.
خداناباوری که در آن اولویت جستجوی حقیقت و انسانیت است
میتوانیم خداناباوران و آتئیستها را به دو دسته تقسیم کنیم: ۱- آنهایی که به دنبال حقیقت و انسانیّت هستند و در این مسیر خدایی نیافتهاند ۲- آنهایی که به حقیقت کاری ندارند و یا از آن رو برگرداندهاند و خدایی را هم ندیدهاند و یا نمیخواهند ببینند. دسته دوم موضوع صحبت ما نیست زیراکه این افراد کاملا غافل و گمراه هستند و خداناباوری فقط یک برچسب بر روی آنهاست اما دسته اول که حقیقت را دنبال میکنند با آن دسته از خداباورانی که جویای حقیقت هستند و از آن طریق خدا را یافتهاند در یک مسیر هستند اما چون از دو منظر مختلف نگاه میکنند (طبق قانون نسبی بودن همهچیز) یکی خدا را میبیند و دیگری ممکن است مثلا انسانیّت را ببیند.
به عنوان مثال اگر از دسته حقیقتجوی خداناباورن بپرسیم شما بجای خداوند به چه اعتقاد دارید به احتمال زیاد انسانیّت و تعقّل را عنوان خواهند کرد که اگر از آنها توضیحی در این دو مورد بخواهیم به این صورت جواب خواهند داد: که انسانیّت یعنی دوست داشتن و خدمت رساندن به همه فارغ از اینکه اعتقاد آنها آیا با ما یکسان هست یا نه و استفاده از قدرت تفکر هم یعنی خود را باور کردن و جستجو کردن برای پیدا کردن راههایی برای زندگی بهتر به گونهای که هم خودمان و هم دیگران از منفعتهای آن بهرمند شویم.
در حقیقت این دسته از خداناباوری معتقد است انسانیّت بالاتر از ایدئولوژی و اعتقاد است زیرا این دو به شدت بین انسانها فاصله و نفاق انداختهاند بطوریکه اگر دیگری باوری از جنس ما نداشته باشد پس حتما کافر است. اعتقاد به تفکر هم به این دلیل است که انسان نباید آنچه از سالیان گذشته به او رسیده است (همانند ادیان و اعتقادات) را ملاک حرکت و زندگی خود قرار دهد بلکه باید خودش جستجو کند و بیابد زیرا بسیاری از این اعتقادات در عمل ثابت شدهاند که خرافات هستند و باعث گمراهی شدهاند.
خداباورانی که در مسیر حقیقت جویی هستند
دسته خداباوران هم به دو شاخه تقسیم میشود: ۱- آنهایی که در مسیر حقیقتجویی خداوند را یافتهاند. ۲- آنهایی که بنا به عادت و یا از روی منفعتطلبی خود را خداباور مینامند. مثل مطلب بالا اینجا هم با دسته دوم کاری نداریم زیرا این دسته در گمراهی هستند و از حقیقت به دور اما در دسته اول اگر بپرسیم باور به خدا شامل چه مواردی است افراد خداباور حقیقتجو این موارد را اشاره خواهند کرد: دوست داشتن خود و دیگران زیرا همه ما از خدایی هستیم که سرتاسر عشق و زیباییست پس اگر ما خداوند را دوستداشتنی و زیبا میبینیم میبایست همین نگاه را نسبت به همه داشته باشیم و استفاده از قدرت تعقل به عنوان رسول باطنی بطوریکه از منبع آگاهی یعنی خداوند به ما آگاهی و علم برساند که بتوانیم کیفیت زندگی خود را بالاتر ببریم.
با کمی دقت متوجه میشویم دسته خداناباوران حقیقتجو و خداباوران حقیقتجو در اصل به یک سمت در حال حرکت هستند و فقط دو نام متفاوت برای خود انتخاب کردهاند. زیرا محتوای این دو و آنچه به آن اهمیت و اولویت میدهند یکیست. که اگر ما بخواهیم از روی عنوانی که برای خود انتخاب کردهاند آنها را قضاوت کنیم به اشتباه آنها را مخالف یکدیگر خواهیم دانست. باید همواره براساس قانون جفت بودن همهچیز هوشیار باشیم که از هر صورت ظاهری که میبینیم دو محتوای متفاوت وجود دارد و این یعنی در خداباوران هم حقیقتجو وجود دارد و هم حقیقتگریز که همین امر در خداناباوری هم صدق میکند.
بهشت در پرتو هماهنگی و اتحاد
قدرت خداگونهای که در ما انسانها قرار داده شده است میتواند بهشت را برایمان خلق کند اما شرط آن وجود هماهنگی در بین ماست. در حقیقت هرجا عدهای با هم هماهنگ شدند نتایجی را خلق کردند که به سادگی قابل باور نبوده است. حال تصور کنید اگر تعداد افرادی که با یکدیگر هماهنگ و متّحد میشوند بیشتر شود چه اتفاقهای خارقالعاده و مثبتی خواهد افتاد … دقیقا انسانها میتوانند روی زمین برای خود خدایی کنند و به هرچه میخواهند برسند. اما اختلافات ما با یکدیگر در واقع از بینبرنده قدرتمان است. زمانی که ما با یکدیگر تنش پیدا میکنیم خودمان از قدرتی که داریم برای تخریب بهشتمان استفاده میکنیم و اینجاست که انسانهای آگاه هرگز درگیر اختلافات خداباوری و خداناباوری نمیشوند و حق و حقیقت را ملاک قرار میدهند.
بنابراین نتیجه میتوان گرفت هیچ مسابقهای در اثبات ادعا و باورمان با دیگری وجود ندارد و هرکس بیشتر به حق نزدیک باشد خودش از آن سود خواهد برد و هرگز سود بردن او وابسته به این نیست که ثابت کند دیگران در اشتباه هستند.