شک و تردید بزرگترین خیانتکاران در درون ما هستند (سخن ویلیام شکسپیر) که همواره در مواقع حساس و تعیینکننده باعث انحراف ما از مسیر درست و تخریب نتایج مثبتمان میشوند. همه ما تجربه کردهایم که چطور ترسها و دودلیهای خودمان قدرت را از ما گرفتهاند و باعث انتخابهای اشتباه در ما شدهاند. ما در این بخش قصد داریم بصورت عمیق دلیل شک و تردید را بررسی کنیم و ببینیم چگونه میشود برآنها غلبه کرد و مسیر موفقیت را درست با قدرت تا نتایج مثبت پایدار ادامه داد.
برای موفقیت باید تمام وجود ما حرکت کند
همانطور که قبلا در بخش مربوطه توضیح دادهایم موفقیت یعنی ایجاد توافق درونی که بتوان با آن واقعا به سمت هدفی مشخص حرکت کرد و به آن رسید. زیراکه بخشهایی همواره هستند در وجود خودمان که با حرکت ما و جدا شدن از شرایط فعلی خود مخالفند که شک و تردیدها هم از همینجا معمولا ریشه میگیرند. به عنوان مثال بخشی در مغز ما هست که وظیفهاش فقط حفظ بقا در ماست. این بخش از مغز ما اصلا به موفقیت و پیشرفت اهمیتی نمیدهد و فقط میخواهد ما در امان باشیم. و از آنجاییکه حرکت جدید داشتن مساوی با ورود به ناشناختههاست این بخش از مغز ما مدام با برجسته کردن اتفاقات بدی که میتواند بیافتد ما را میترساند و به شک میاندازد تا همانجایی که هستیم و بقای ما تامین است بمانیم.
و این همان موقعیت آشناییست که ما چند قدمی به سمت اهداف و آرزوهایمان حرکت میکنیم و بعد خیلی زود به عقب بازمیگردیم زیراکه مطمئن نیستیم مسیری که در پیش گرفتهایم و برای آن هزینه میدهیم ما را به موفقیت میرساند یا خیر. در حقیقت شک و تردید از عدم اطمینان به جوابدهی سیستم جهان و کائنات ناشی میشود. زمانیکه ما فکر میکنیم سیستم عادل نیست و براساس شانس حرکت میکند طبیعی است که نمیتوانیم در مسیری جدید که ریسکهای فراوانی هم در ظاهرش پیداست هزینه کنیم و ادامه دهیم. این کار شبیه به یک نوع خودکشیست و خیلی زود خودآگاه یا ناخودآگاه میخواهیم از آن مسیر جدید خارج شویم و از رویای و هدف خود دست بکشیم.
شک و تردید ناشی از ابهام و ماندن بر سر یک دو راهی است
بیشتر انسانها همواره بر سر یک دو راهی هستند و هیچگاه بطور کامل نمیتوانند یکی را انتخاب کنند و با قدرت تا پایان آن پیشروی کنند. این دو راهی و ابهام که همواره شک و تردید تولید میکند به این شکل است.
- من در جهانی براساس بیعدالتی و شانس که کاملا بینظم و بیرحم است زندگی میکنم.
- من در جهانی به شدت قانونمند که عدالت اساس آن است و هیچ اتفاقی اتفاقی در آن نمیافتد زندگی میکنم.
اگر انسان واقعا در جهانی باشد که سرتاسر بیعدالتی حاکم بر آن است و همه چیز بیقانون است هرگز بودن در این اسارتگاه دائمی را تحمل نخواهد کرد و از آن خارج خواهد شد که در نهایت امر پایان دادن به زندگی خودش است. اما میدانیم اکثریت این کار را نمیکنند زیراکه مطمئن نیستند جهانشان واقعا اینگونه باشد. اما از سویی دیگر کاملا هم برای خود روشن نکردهاند که جهان براساس قانونمندی دقیق پیش میرود و آنها قطعا با پیش گرفتن راه درست نتایج مثبت خواهند گرفت. آنها همواره بین این دو راهی معلق ماندهاند و ابهام بر زندگیاشان حاکم است درحالیکه موفقیت در وضوح پدیدار میشود و آنها راضی به ماندن در ابهام و شک و تردید هستند.
یکبار شک خود را درست باور کنیم تا از آن رها شویم
برای اینکه به وضوح برسیم و برایمان روشن شود که در نهایت کدام نوع جهان حقیقت دارد میبایست شک و تردید خود را کامل باور کنیم. آن صدای منفی همواره در سر ما هشدار میدهد که اتفاق بدی خواهد افتاد، تو نمیتوانی و نمیشود، مهم نیست که تو مثبت هستی و راه درست را میروی زیرا جهان بیقانون است و در نهایت شکست خواهی خورد و…. اینها اساس این صدای منفی همیشگی در ذهن ماست که جلوی قاطعیت و پیشرفت ما را میگیرد. حال باید به خود گفت که اگر واقعا اینچنین است من هرگز نمیخواهم در چنین دنیای مزخرفی باشم که هیچ قانون درست و محکمی برآن حاکم نیست که من با تکیه بر آن بتوانم به اهدافم برسم، پس میخواهم برایم کاملا روشن و اثبات شود که اینگونه هست یا خیر.
حالا وقتی ما تصمیم قاطع به خروج از آن ابهام گرفتیم راه برایمان شروع به روشن شدن خواهد کرد. مثلا ما برای اثبات این موضوع مدتی کافی مثلا ۶ ماه بدون اجازه دادن به شک و تردیدها و بدون تعلل کارهایی را که میدانیم درست هستند مستمر انجام میدهیم و بعد از روی نتایج قضاوت خواهیم کرد که آیا دنیا به ما جواب کافی و عادلانه داد یا نه.
فقط در آن زمان که ما عمل درست را به اندازه کافی به انجام رساندیم میتوانیم به وضوح ببینیم در چه جهانی زندگی میکنیم زیرا نتایج برای ما کاملا گویای همه چیز خواهند بود. که در آن حالت هر نتیجهای هم بگیریم برای ما مثبت و ارزنده است. مثلا اگر ببینیم بعد از این مدت هیچ اتفاق مثبتی درکار نبوده و یا مقدار آنها بسیار کم بوده و حتی اتفاقات بدی برایمان افتاده و یا هیچ تغییری در کل ایجاد نشده پس نتیجه میگیریم دنیا حتما براساس بیعدالتی و شانس بوده است و ما سریعا با این وضوحی که ایجاد شده خود را از این زندان بیرحم خلاص خواهیم کرد. (دقت داشته باشیم که بنای این انتخاب در اینجا این است که ما خود را در مقابل موجودی بسیار بزرگتر از خود و بیرحم میبینیم که ما را از هر سمت احاطه کرده و ذره ذره در حال از بین بردنمان است که منظور همان دنیای بیرحم و ناعادل است. و از بین بردن یکباره خود بسیار بهتر از ماندن و کمکم از بین رفتن در آن است)
اما آنچه واقعا خواهیم دید…
آنچه واقعا از این نوع باور کردن شک و تردید خود خواهیم دید این است که با کنار زدن آنها برای مدت کافی و انجام اعمال درست دنیای ما کاملا متحول میشود. همهچیز در دنیای ما رنگ جدید و مثبت به خود خواهد گرفت و انعکاس کامل تحول درونی ما در دنیای بیرونیامان خودنمایی خواهد کرد. و اینجاست که به وضوح خواهیم دید شک و تردیدها ریشه در ابهام و عدم آگاهی ما داشتند. ما متوجه خواهیم شد که این خودمان بودیم که سر راه خود را گرفته بودیم و اینجا شروع یک زندگی جدید برای ما خواهد بود.
پس لازم است از نصف و نیمه متاثر بودن از شک و تردید خود خارج شویم. آنها را جدی ببینیم و خودمان به آزمایش بگذاریم و از روی نتایج قضاوت کنیم که آیا جهان عادل است یا خیر. تا خود به این مرحله نرسیدیم و ندیدیم به نظرات دیگران و یا زمزمههای منفی درونی خود بهایی ندهیم. در ضمن در همین راستا میتوانید به بخش اثبات جهان براساس عدالت هم رجوع کنید و با استدلالهای موجود بیشتر باور کنید که در صورت انتخاب مسیر درست و ماندن در آن حتما نتایج مثبت کافی خواهید گرفت.
ممنونم استاد گرامی بابت معلومات مفید عالی که فرمودین
عالی،،،هزار بار دستمریزاد🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹