آیا فال، طلسم، سحر و جادو حقیقت دارند و در زندگی ما تاثیر می گذارند؟

برای افرادی که کاملا در فال، طلسم، سحر و جادو کلاهبرداری می‌کنند چه توضیحی وجود دارد؟

همانطور که همه ما می‌دانیم و نیازی به هیچ توضیحی نیست در این زمینه افراد شیاد و کلاهبردار کم نیستند. آنهایی که هیچ استعداد و یا تخصصی ندارند و حرف‌ها و پیش‌گویی‌های آنها کاملا پوچ و دروغ است، چرا در خیلی از مواقع، فال و پیش‌بینی این افراد یا طلسم آنها به حقیقت می‌پیوندد؟ آیا آنها قدرت اثر‌گذاری بر روی واقعیت و یا اتفاق‌ها را دارند؟

افرادی که هیچ اعتقادی به این افراد کلاهبردار ندارند و می‌دانند حرف آنها کاملا دروغ است طبیعتا هیچ باوری به آنها نخواهند داشت و تحت تاثیر پیش‌گویی آنها قرار نمی‌گیرند و طبیعتا هیچ از آنان نخواهند دید. اما از سویی دیگر عده‌ای هستند که کاملا به طلسم، فال، سحر و جادو اعتقاد دارند. آنها تمام کنترل زندگی خود را در این زمینه به آن فال‌گیر می‌دهند و حرف او را کاملا باور می‌کنند. در این حالت آنها خودشان به خاطر باوری که داشتند، که ما قبلا در مبحث ضمیر ناخودآگاه و باور توضیح داده‌ایم، خالق و به وجود آورنده آن پیش‌گویی می‌شوند که آن فال‌گیر قلابی به آنها گفته بود.

بنابراین این اتفاق مثل زمانی می‌ماند که به ما بگویند تو تا یک ساعت دیگر در میدان اصلی شهر خواهی بود. آن وقت ما خودمان شروع به حرکت به سمت میدان اصلی شهر کنیم. و وقتی رسیدیم به خود بگوییم عجب پیش‌گویی دقیقی… ما باید بدانیم در بسیاری از موارد داستان از این قرار است که افراد باورشان را به حرف فال‌گیر گره می‌زنند و فکر می‌کنند که حرف او از اول درست بوده. در حالیکه قانون کائنات این است که همیشه باورهای ما واقعی خواهند شد. زیرا مکانیزم عملکرد باورها به این صورت است که حاکم فعالیت‌ها و تصمیم‌های ما شوند و ما را به سمت واقعیت همان باور هدایت کنند و این اتفاق هم در حالتی می‌افتد که ما از آن آگاه باشیم و هم می‌تواند کاملا ناخودآگاهانه ایجاد شود.

پس آن فال‌گیر یا آن شخص که طلسم می‌کند از خود هیچ قدرتی ندارد. بلکه شخصی که به آنها (به علت غافل بودن از خودش و قوانین کیهان) رجوع کرده و باورشان دارد اجازه کنترل و هدایت کردن می‌دهد و طبیعتا حرف آن شخص کلاهبردار زمانی که توسط او باور شد به واقعیت هم نزدیک خواهد شد.

آیا اشخاصی می‌توانند با سحر و جادو ما را طلسم کنند و در نتایج ما اثرگذار باشند؟

کائنات همیشه به باور و به دنبال آن انتخاب‌های لحظه به لحظه ما پاسخ متناسب می‌دهد و کسی که باورش این است که می‌تواند بر روی دیگران اثر بگذارد، در شرایطی قرار خواهد گرفت که بتواند این کار را بکند. ولی این موضوع قابل توجه است که کائنات اشخاصی را سر راهش قرار می‌دهد که آنها هم ضعیف هستند و کنترل زندگی خود را کامل بدست ندارند. بنابراین مثل زمانی که بدنی ضعیف مستعد دریافت ویروس‌ها است آنها هم مستعد این هستند که افرادی بتوانند در زندگی آنها اثر بگذارند. و در اغلب اوقات کسانی که باور و آگاهی دارند که همواره این خود آنها هستند که زندگی‌اشان را خلق می‌کنند با افرادی که انتخابشان این بوده که روی زندگی دیگران اثربگذارند برخورد نخواهند کرد. دقت داشته باشیم که قانون جهان هستی برپایه جذب مشابه‌ها و متناسب‌ها است.

فردی که ذهنیتی بر اساس خودباوری دارد از اینگونه افراد نادان و یا کلاهبردار دفع و به سمت کسانی جذب خواهد شد که همانند خود او آگاهی و باور دارند و از سویی دیگر افراد نادان و یا نابالغ که فکر می‌کنند عوامل بیرونی زندگی آنها را کنترل و رهبری می‌کند جذب افرادی که جاهلانه می‌خواهند با استفاده از غفلت دیگران کلاهبرداری کنند می‌شوند.

نتیجه برخورد کسی که باور به طلسم ندارد با آنکه باور دارد می‌تواند طلسم کند چه خواهد شد؟

در این حالت کائنات به زیبایی هر دوی آنها را به آن چیزی که باور داشتند و به آن شک نکردند می‌رساند. برای درک بهتر یک داستان فرضی را با هم مورد توجه قرار می‌دهیم. بهروز و نیما را به عنوان مثال در نظر می‌گیریم. بهروز باورش این است که می‌تواند دیگران را چشم بزند و یا طلسم کند و نیما هم باور دارد که فقط افکار و اعمال خودش در زندگی‌اش اثر دارد و نه هیچ فرد دیگری. بهروز با باور خود و نیرویی که دارد کاری می‌کند که برای نیما اتفاق بدی بی‌افتد. و اتفاقا نیما شدیدا بدون هیچ مقدمه و سابقه‌ای مثلا دچار بیماری می‌شود. در اینجا همه (آنهایی که آگاهی کافی ندارند و از روی ظاهر قضاوت می‌کنند) خواهند گفت که این کار بهروز بوده و خود بهروز هم به آن چیزی که باور داشت می‌رسد و آن را با چشم خود می‌بیند.

ولی نیما هرگز این را قبول نمی‌کند که بهروز توانسته او را بیمار کند. او باورش این است که افکار، باورها و اعمال من از مدتی قبل تا به الان خوب و مثبت بوده‌اند پس این اتفاق هم برخلاف ظاهر بدی که از خود نشان می‌دهد باید در باطنش خوبی باشد. پس از چند روز او متوجه می‌شود که آن بیماری فقط یک حساسیت ساده بوده و خیلی زود از بین می‌رود. و در این مدتی که او بخاطر این حساسیت به محل کارش نرفته بود از زیان قابل توجهی جلوگیری شده است. زیراکه او قرار بود قراردادی را امضا کند که در این مدت غیبتش مشخص شد که کاملا اشتباه و زیان آور بوده. حالا نیما خدایش را شکر می‌کند و باورش هم قوی‌تر می‌شود که هیچ کس جز خودش در زندگی او تاثیری ندارد.

این مثال یکی از هزاران هزار حالتی است که می‌تواند اتفاق بی‌افتد و هر کس به باوری که داشته برسد.

لطفا ویدئوی آموزشی درباره فال طلسم سحر و جادو را تماشا کنید