پنج درس زندگی که دکتر وین دایر آنها را آموزش میدهد که اگر آنها را در زندگی خود بهکار بگیرید زندگی شما تغییر خواهد کرد.
درس زندگی اول: نوع نگاه خود را تغییر بده
وقتی نگاه خود را به چیزهایی که به آنها نگاه میکنی تغییر میدهی، آن چیزها تغییر میکنند.
آلبرت انیشتین گفته است:
“اساسیترین تصمیمی که باید درطول زندگی بگیری این است: آیا من درحال زندگی در دنیایی هستم که دوست من است یا دشمن من؟”
آیا دنیایی که در آن داری زندگی میکنی یک دنیای پر از دشمنی و عصبانیت است و مردم از هم متنفر هستند و میخواهند همدیگر را بکشند؟ شما دنیا را اینگونه میبینی؟ چون وقتی دنیا را به این شکل ببینی، دقیقا همان را خلق میکنی.
اگر ما مشکلی در زندگی داریم که ریشهاش در درون خود ماست، نباید در دنیای بیرون دنبال راهحل آن بگردیم. این شما هستی که مشکل داری. نباید انتظار داشته باشی یک نفر دیگر یا یک چیزی خارج از شما تغییر کند و بهتر شود تا شما در زندگی موفق شوی.
دوم: هیچ احساس خشم و دلخوری موجهی وجود ندارد
صرفنظر از حرفهایی که مردم به شما میزنند، صرفنظر از عصبانیتی که به طرف شما میآید، صرفنظر از نفرتی که ممکن است درطول زندگی با آن مواجه شوی، هیچ احساس خشم و دلخوری موجهی وجود ندارد.
اگر شما در درون خود نسبت به کسی یا چیزی احساس خشم و دلخوری داشته باشی، آن دلخوریها درنهایت همیشه به خودت ضرر میزنند. و یک حس ناامیدی در درونات خلق میکنند.
هیچکس از نیش یک مار نمیمیرد. بلکه این زهر آن مار است که بعد از نیش مار، در بدن انسان جاری میشود و او را از پا درمیآورد. پس بعد از نیش خوردن، باید جلوی جاری شدن آن زهر را در بدن خود بگیری.
درس زندگی سوم: به هرچه فکر کنی به آن تبدیل میشوی
در زندگی اگر بخواهی هرچیزی را بهدست آوری، ابتدا باید دربارهی آن فکر کنی. به هرچه فکر کنی گسترش پیدا میکند. و باید نسبت به افکارت خیلی با دقت عمل کنی. نباید به افکارت اجازه دهی به سمت ناخواستههایت بروند.
چهارم: ذهنی داشته باش که برای همهچیز باز باشد ولی به هیچچیز نچسبد
یکی از مهمترین اصول زندگی این است که هیچکس به قدر کافی اطلاعات ندارد که درمورد چیزی بدبین باشد.
اگر ذهن خود را بسته نگه داریم، راه نبوغی که در درون ما وجود دارد بسته میشود. البته داشتن یک ذهن باز الزاما به معنای پیدا کردن اشتباه در چیزهایی که دیگران به ما آموزش دادهاند نیست. بلکه به معنای این است که خودت را مهیای پذیرش این حقیقت بکنی که هرچیز و همهچیز امکانپذیراست.
پس داشتن یک ذهن که به روی همهچیز باز است و به هیچچیز نمیچسبد به معنای این است که در درون خودت توانایی حذف یک خصوصیت خیلی رایج در دنیای امروز را پیدا کنی.
بیشتر انسانها زندگیشان را صرف پیدا کردن اتفاقات و موقعیتهایی میکنند که رنجیده و ناراحت شوند. آنها درواقع امیدوار هستند که بتوانند دلیلی برای ناراحتی پیدا کنند. و اتفاقا این دلایل در دنیای بیرون به وفور هم وجود دارند.
ولی ذهنی که به روی همهچیز باز است و به هیچچیز نمیچسبد میگوید: “من هرگز به دنبال چیزی که بهوسیلهی آن رنجیده شوم نمیگردم. و هر حرفی که بقیه بزنند پاسخ من این است: نقطهنظر جالبی است! من هیچوقت به این شکل به آن فکر نکرده بودم”.
درس زندگی پنجم: وقتی موسیقیات هنوز در درونات است از دنیا نرو
دیوید هنری ثورو گفته است:
“بعضی از ما صدای طبل متفاوتی میشنویم. و باید با آن موسیقیای که میشنویم خود را هماهنگ کنیم”.
همهی انسانها موسیقیای دارید که درحال پخش است. و همهی انسانها یک ماموریت قهرمانانه دارند. در این جهان هیچچیز تصادفی نیست و همهی ما برای هدفی به این دنیا آمدهایم. یک هوش وجود دارد که همهکس و همهچیز بخشی از وجود آن است و همهی ما به آن متصل هستیم.
بسیاری از ما از گوش دادن به آن موسیقی و هماهنگ کردن خود با آن میترسیم. این موسیقی میتواند یک کتاب یا یک قطعهی موسیقی باشد که قصد داری آن را بنویسی. یا ترانهای باشد که دوست داری در جایی آن را بخوانی. شاید بخواهی پرورش اسب داشته باشی. یا دوست داشته باشی یک بستنیفروشی باز کنی. شاید هم بخواهی فقط سفر کنی و دنیا را ببینی. یا شاید بخواهی با یک شخص وارد یک رابطه شوی و از انجام این کار میترسی، ولی دلات میگوید این کار درستی است.
شما هرکه هستی و موسیقیات هرچه هست، هرچهقدر هم که دور به نظر برسد، هرچهقدر هم که از نظر دیگران عجیبوغریب باشد، جوری نشود که به انتهای زندگیات برسی و بدانی که قرار است بمیری ولی آن موسیقی را پخش نکرده باشی و با آن هماهنگ نشده باشی.
درحالیکه آن موسیقی هنوز در درون توست از دنیا نرو.
در ویدیوی زیر که از حساب آپارات خودوخدا است میتوانید به صحبتهای آقای وین دایر همراه با زیرنویس فارسی گوش دهید.