عشق حقیقی و سالم را هر کسی نمیشناسد و جسارت این را هم ندارد که به سمتش حرکت کند. بیشتر مردم به همان دوستداشتنهای معمولی خودشان که پر از وابستگی و یا یکنواختی است تن میدهند. و از خود نمیپرسند آیا واقعا تمام رابطه و لذت آن همین است؟ آیا همه مردم دنیا تجربههای منفی من را در روابطشان دارند؟ نکند من از همان ابتدا نگاهی غلط به موضوع عشق داشتهام و راهم غلط بوده است؟ حتما مواردی هست که من از آنها آگاه نیستم که باعث میشود من طعم لذتبخش عشق حقیقی و عشق سالم را نتوانم تجربه کنم.
اگر شما در دسته کسانی هستید که این سوالها را از خود میپرسید و میخواهید بدانید عشق واقعی چیست به شما میگوییم لطفا این مطلب را با دقت تا انتها مطالعه کنید. زیرا میخواهیم چندین فاکتور مهم را با هم بررسی کنیم و ببینیم چه عواملی ما را از عشق سالم و حقیقی جدا میکنند و نشانههای این نوع عشق چیست.
تا چه اندازه وابسته و یا حساس به شخص مقابل خود هستید
اگر در رابطه فعلی که دارید خیلی وابسته به طرف مقابل خود هستید و یا حساسیتی زیاد روی او دارید که به نوعی میترسید از اینکه نکند او را از دست بدهید، پس مطمئن باشید شما از عشق حقیقی و سالم جدا هستید. زیراکه شما در اسارت رابطه خود هستید. درحالیکه رابطه شما باید اسیر شما باشد تا بتوانید لذت آن را ببرید. درواقع شما راننده اتومبیل خود هستید که اتومبیل شما باید با فرمانتان شما را جابهجا کند. نه اینکه شما آن را هل دهید و جابهجایش کنید.
در واقع اگر میخواهید بدانید عشق واقعی چیست و آیا شما آن را دارید یا نه به این نگاه کنید که آیا شما سوار بر رابطه خود هستید یا رابطه شما سوار بر شماست؟ اگر رابطه شما مقدار زیادی وابستگی، استرس و نگرانی در اطرافتان ایجاد میکند، پس مطمئن باشید شما عشق حقیقی را اشتباه گرفتهاید. ولی نگران نباشید. ما ریشههای این اشتباه را به شما نشان خواهیم داد. و شما خواهید دید چقدر ساده و منطقی میتوانید به عشق سالم برسید و آن را داشته باشید.
رابطه زیبای عشق حقیقی با تناسب و قانون جذب
طبق قانون جذب همیشه مشابهها و یا متناسبها جذب همدیگر میشوند و کنار هم میمانند. اینجا قوه جذب یک قوه طبیعی و پایدار است و نه یک قوه سطحی و مصنوعی. بنابراین روشن است که شرط پایداری وجود این “قوه جذب” است. حالا آیا میدانستید بین انسانها هم این قانون وجود دارد؟ یعنی متناسبها و مشابهها بهصورت ذاتی جذب هم میشوند و کنار هم میمانند. درحالیکه متفاوتها میخواهند از هم فاصله بگیرند. اکنون لطفا به این سوال پاسخ دهید: اگر دو نفر که مشابه و متناسب هم نیستند را بخواهیم با هر وسیله و ابزاری که داریم کنار هم نگه داریم آیا موفق خواهیم شد؟
مسلما موفق نخواهیم شد. چون قوه طبیعی جذب بین آنها نیست و درنهایت یکی یا هر دوی آنها این رابطه را تمام خواهند کرد. لطفا توجه داشته باشید که اصلا مهم نیست شما ظاهرا چقدر طرف مقابل خود را دوست دارید. چقدر او را چک میکنید که خطایی نکند. چقدر او را از خدا میخواهید و… . او اگر مشابه و متناسب با شما نباشد رابطه شما موقت خواهد بود. که درباره این تشابه و تناسب در ادامه بیشتر صحبت خواهیم کرد.
پس تا اینجا با توجه به قانون جذب متوجه شدیم عشق حقیقی و سالم عشقی است که هر دو طرف متناسب و مشابه همدیگر هستند. و نکته قابل توجه این است که آنها بههیچعنوان چه خودآگاه و چه ناخودآگاه نگران از دست دادن طرف مقابلشان نیستند. زیراکه قوه طبیعی، همیشگی و قدرتمند جذب که بینشان است این اجازه را به آنها نمیدهد. ولی در آن طرف در افرادی که این تناسب و تشابه به هر دلیلی وجود ندارد ترس از دست دادن رابطه یا برای هر دو یا حداقل برای یکی از آنها به صورت همیشگی وجود دارد. و همواره آزارشان میدهد.
کسانی که عشق حقیقی و سالم ندارند مدام میترسند که رابطه آنها تمام شود
عشق واقعی چیست؟ آیا واقعا وقتی به عشق رسیدیم میبایست بعد از آن همیشه ترس از دست دادنش را داشته باشیم؟ مسلما نه. عشق سالم آن عشقی است که خودبهخود میجوشد و جریانش ادامه پیدا میکند. البته مراقبت همه جا لازم است ولی نه در آن حدی که ترس و وابستگی ایجاد کند. حالا بیایید با هم ببینیم چرا افراد نگران از دست دادن رابطه خود هستند. و این نگرانی ریشه در ندانستن کدام اصل و قانون دارد.
حالتی که شما دارای ضعفهای زیادی هستید ولی میخواهید شخص خوبی را نگه دارید
سوال اول: آیا شما میخواهید شخص مقابلتان انسانی آگاه و فهمیده باشد؟
پرواضح است که همه ما این را میخواهیم. حالا لطفا به این قسمت توجه کنید. اگر او انسانی آگاه و فهمیده باشد نباید کنار شخصی باارزش مثل خودش قرار بگیرد؟ آیا او میتواند با وجود اینکه خودش باارزش است کنار شخصی بیارزش یا کمارزش قرار بگیرد؟ آیا اگر خود شما جای او بودید این کار را میکردید؟ باز هم کاملا واضح است که هیچکس این کار را نمیکرد. و موضوع کلیدی اینجا این است که همه ما میخواهیم شخص خوبی را در کنار خود داشته باشیم. ولی کمتر به این فکر میکنیم که مسلما او هم شخص خوبی را برای خودش میخواهد. و ما باید از خود بپرسیم آیا من آن انسان خوب و باارزش هستم؟
اگر من و شما آن انسان خوب نباشیم که معیار اصلی سنجش آن فقط و فقط احساس خوب واقعی خودمان به خودمان است، آنگاه در بیشتر اوقات ترس از دست دادن شخص مقابل خود را که او ارزشی بالاتر از ما را دارد خواهیم داشت. و درنهایت او را از دست خواهیم داد. و ما میخواهیم به شما بگوییم لطفا هرچه سریعتر دست از این ترس و بهزور نگه داشتن طرف مقابل خود بردارید. این عشق حقیقی و عشق سالم نیست. شما باید انرژی خود را فقط بر روی بهتر کردن خود متمرکز کنید. اصلا هم نگران از دست دادن آن رابطه نباشید. زیرا وقتی به خوبی روی خود کار کردید همه به ظاهر شکستهای گذشته بهطور کامل جبران خواهند شد. ما به شما قول میدهیم.
حالتی که شما باارزش هستید ولی میترسید شخص مقابلتان را از دست بدهید
تقریبا در نیمی دیگر از موارد به این صورت اتفاق میافتد که ما واقعا کمارزش و بیارزش نیستیم. ولی ممکن است فراموش کرده باشیم. و از طرفی میدانیم که شخص مقابل ما انسان فهمیده و باارزشی نیست. و همچنان نگران از دست دادنش هستیم که نکند او ما را رها کند و سراغ شخص دیگری برود. و حالا میرسیم به سوال دوم:
آیا شما میخواهید شخصی بیارزش و یا کمارزش که درک و فهم پایینی دارد کنار شما بماند؟
باز هم کاملا واضح است که هیچکس این را نمیخواهد. ولی چرا افراد میترسند طرف مقابلشان که شخصی کمفهم است را از دست بدهند؟ چون نمیدانند خودشان باارزش هستند و وابسته او شدهاند. و اینجا باید این موضوع بسیار مهم را به شما بگوییم که اگر شما واقعا خود را دوست داشته باشید، و شخص مقابل شما هم مثل شما باارزش و فهمیده باشد، امکان ندارد او شما را رها کند. زیرا مشابهها جذب همدیگر میشوند. پس هیچ ترسی در کار نیست و نباید هم باشد. لطفا به ترس خود بههیچعنوان اجازه نفوذ ندهید. زیرا در این حالت بهصورت طبیعی رابطه شما پایدار خواهد ماند. مگر اینکه با حساسیت و ترس خود آن را خودتان خراب کنید.
ویژگیهای عشق سالم و حقیقی – چگونه به عشق واقعی برسیم
حتما شما هم میخواهید بدانید عشق واقعی چیست؟ و یا اینکه تعریف عشق واقعی را بدانید و از ویژگیهای آن مطلع شوید. در این باره به شما میگوییم که عشق حقیقی و عشق سالم بههیچعنوان بر پایه ترس، وابستگی و یا اجبار شکل نمیگیرد. بنای این عشق آزادی و آگاهی است. یعنی در وهله اول ما خودمان را در انتخاب کاملا آزاد میدانیم. و در ادامه این آزادی را به شخص مقابلمان هم میدهیم. یعنی بههیچعنوان نمیخواهیم که او پیش ما بماند. درحالیکه حس خوبی کنارمان ندارد. و او مثل خود ما در تمام مراحل رابطه آزاد است.
فاکتور بعدی آگاهی است. یعنی ما با آگاهی میدانیم اگر همیشه اول از همه روی خودمان کار کنیم تا همواره به بهترین نسخه خودمان تبدیل شویم آنگاه تقریبا همه مسئله در رابطه ما حل خواهد شد. زیرا بهصورت خودبهخود ما اشخاصی مثل خود را جذب خواهیم کرد. و از طرفی هم بههیچعنوان نگران رفتن آنها نیستیم. زیرا قوه قدرتمند جذب همیشه بین ما چه بخواهیم و چه نخواهیم وجود دارد.
در عشق سالم طرفین رابطه بههیچعنوان به دنبال این نیستند که بخواهند نقاط ضعف خود را که مسئولش خودشان هستند را با طرف مقابل پر کنند. آنها همیشه اول از خودشان شروع میکنند. و بعد میبینند که طرف مقابل آنها هم خودبهخود به کمک آنها آمده. درحالیکه در عشق ناسالم و بیمار طرفین منتظر و نیازمند همدیگر هستند و در عین حال هیچ کاری هم نمیکنند و در بنبست خودشان اسیر هستند.
افراد درون عشق واقعی اینطور فکر و عمل میکنند
- بههیچعنوان به پایان رابطه فکر نمیکنند. آنها همواره به دنبال خلق و ایجاد لحظههای بهتر برای خودشان هستند. چون میدانند خوشی همیشه خوشی بیشتر به دنبال خواهد آورد.
- مراقب طرف مقابل خود هستند. ولی هرگز آزادی و اختیار او را سلب نمیکنند. درواقع برای او نقش یک راهنمای دلسوز را دارند و نه یک صاحب یا نگهبان.
- مدام نه او را چک میکنند و نه اینکه مدام به او میگویند تو آزادی هر کاری میخواهی بکنی. کاملا حد تعادل را رعایت میکنند.
- آنها شکرگزار وجودشان برای همدیگر هستند و هیچگاه به دوری و جدایی توجهی نمیکنند و ترسی هم از آن ندارند.
- از آزاد گذاشتن طرف مقابل خود کوچکترین ترسی ندارند. چون آنها رابطهای را میخواهند که از درون زیبا باشد. نه اینکه به زور بخواهند ظاهری موجه از خود نشان دهند.
- آنها میدانند این عشق در نتیجه رابطه خوب خودشان با خودشان ایجاد شده. پس هرگز دیگری را با وجود تمام علاقهای که هست بر خود مقدم نمیکنند. بهطوریکه بخواهد رابطه درونی خودشان صدمه ببیند.
لطفا برای درک بهتر موضوع به فایل صوتی زیر گوش کنید.
سپاس سپاس سپاس، خدا قوت استاد، به نظر بنده احساسات انسان با ارزش ترین دارایی اوست، و در ارتباطات انسانی باید با احترام و احتیاط کامل باهاش برخورد بشه، تا زمانی که دو انسان کاملا جذب هم نشدند نباید رابطه عمیق بشه، و جذب هم زمانی شکل می گیره که به شناخت متوسطی از هم برسند شاید و حتما ویژگیهای ظاهری مرحله اولیه جذب باشه ولی کافی نیست تا به شناخت نرسی، نهایتا اگر دو نفر نتونند با هم ارتباط منطقی و زیبائی را شکل بدن، پس با بیان دلایل منطقی همدیگرو قانع کنند، که ادامه این ارتباط از این به بعد به جای دادن انگیزه زندگی و عشق ، سمی و خطرناک خواهد بود .
در مورد سوال آخرتون در ویس ،بنظرم زورکی و از رو دلسوزی نمیشه با کسی موند،هم به اون ظلم میشه هم خودمون،بهتره که زود رابطه تموم شه،و زمان همه چیز و درست میکنه،اولش سخته ولی راه اشتباه و نباید ادامه داد.
درود فراوان بر شما استاد مهربان و با علم،من خیلی سپاسگزارم از راهنماییه متفکرانه ی شما،ممنون که راه درست وبما نشان میدهید،و کاملا موافقم که عشق سالم و حقیقی نباید توش اجبار و ترس باشه،نه بی توجهی فقط تحمیل و اصرار نباشه که این خیلی قشنگه و رابطه حقیقی میشه ،واقعا یک دنیا از شما ممنونم،تشکر من تو کلمه گنجایش نداره،آرزوی بهترینها رو برای شما از پروردگار مهربان خواستارم.🙏
با سلام و تشکر از لطف شما دوست و همراه عزیز
سلام من واقعا کاملا با حرفهای شما استاد عزیز مواققم و ادم خودش هم عاقلانه فکر کنه کاملا این چیزا رو درک و قبول میکنه من یه سوالی برام پیش اومده دوست داشتم مطرح کنم من از یکی از استادای خوب مذهبی شنیدم که وقتی شخصی همسرش باب میل و در واقع حس خوبی ازش نمیگیره اصلا حق نداره از طرف مقابل خوشش نیاد و باید همیشه بهش ابراز محبت کنه چون صلاح تو اون بوده و خدا سر راهت قرار داده و هدفی داره و زندگی با کسی که دوسش داری که کار راحتیه زندگی با کسی که دوسش نداری یک هنره و و عشق رو باید از بالا دریافت کنی تا زندگی واصت شیرین باشه ولی من موندم چطوری ایا این وسط به خودت ظلم نمیشه و چیزی جز تحمل تو رابطه نیست ؟؟و این ابراز محبت به طرف دروغ حساب نمیشه؟؟؟
با سلام و تشکر از شما دوست عزیز
شما با یک سوال ساده از خودتون می تونید به دیدگاه و باور درست برسید، آیا شما خودتون دوست دارید شخصی که همسر شماست فقط بخاطر اینکه شما گناه دارید شما رو با خودش نگه داره و یک احساس مصنوعی رو به شما بده در حالی که این احساس قلبیش نیست؟
سلام و ممنونم که پاسخ دادین
من کاملا با گفته های استاد موافقم
ولی خواستم بدونم اینا دیگه چیه
مثلا خدا هم تو قران اینو گفته مثلا کسی که با همسرش خوشبخت نیست و حس خوبی نداره شاید این مشکل خودشه و ملاکهاشو فقط ظاهرو و اینچیزا در نظر میگیره شاید شخص مقابلش باعث رشد و بالا رفتن او شود
مثلا خدا گفته اگر همسرتان هممورد پسندتان نبود با انها به نرمی سخن بگویید و سازش کنید چه بسا که شما چیزی رو بد در نظر میگیرید در حالیکه به صلاح و خیر شما هست
عالی
درود بر اعضای محترم سایت, به عقیده من آزادی از قید تعلق جذاب ترین عبارتی ست که میتواند خوارک مغذی ذهن باشد. با این دیدگاه که به اصطلاح در اوج عشق (از دیدگاه دوطرف که بالای نود درصد بدون آگاهی به خودشان قبولاندند که در اوج عشق هشتند) از هم جدا شوند به زیبایی با یک مهمانی خداحافظی! تا اینکه کار به جایی برسد که با غم و اشک و دل شکسته و حتی دعوا و کدورت از هم جدا شوند. نامردی زمانی به اوج معنای خودش میرسد که هرلحظه به خود و طرف مقابل به روح معصوم خودمان و او دروغ میگوییم که با او خوشبختیم وهمیشه و همه جا تصوری غلط ملکه ذهن او خواهد شد و وقتی به این اندازه به خودمان و روحمان بی رحم باشیم قطعا و قطعا برای طرف مقابلمان هم به طرق مختلف و نامحسوس بی رحمی مان در روابطمان خودش را نشان میدهد. انسانی که معنای خودش و روحش و شان انسانی اش را درک نکرده باشد و هر آسیبی به خود را با نام عشق و متعلقاتش بپذیرد و مثل یک شاهزاده از خودش انتظارات و توقع نداشته باشد هرگز نمیتواند کسی را دوست بدارد…. متاسفانه شاید حداکثر پنج درصد از کل دنیا متوجه این چیزی که من گفتم بشوند…. وقتی پادشاهی خداوند در درون ماست پس هرشخص یک شاهزاده است و یک شاهزاده بسیار مغرور و خودشیفته است البته دراینجا منظور غرور و علاقه به خود از جنبه بسیار مثبتش! خیلی کارها را نمیکند, اگر انسانها چنین دیدگاهی داشتند چه بسا خیلی خیلی از حرف های بیهوده روزمره حتی زده نمیشد و همه چیز دراین جهان سرجای خودش بود… در این زمینه میشود کتابی قطور نوشت پس هرجای این صحبتم برای خاتمه نقطه ای بگذارم باز حرفی ناگفته باقی مانده است. تنها نکته مهم درک عمیق و صحیح این عبارت حیرت انگیز است : پادشاهی خداوند در درون توست!
سلام استاد گرامی .واقعا ممنونم از شما که بی نظیر هستید .وقتی فایل ها ی شما رو گوش میکنم نقش بسیار خوبی در همه جنبه های زندگی ام دارید بی نهایت از شما سپاسگزارم . لطفا اگه به یک سوال من پاسخ دهید .چطور میتوانیم خودمان رو دوست داشته باشیم ؟سپاس از جوابی که میدهید.
با سلام و تشکر از شما همراه عزیز
به امید خدا در فایلهای آینده به این موضوع هم اشاره می کنیم.
سلام
نظر من اینه که اصلا بی رحمی نیست.
بله کار درستی هست و نامردی نیست .
و آدم قبلی رو با احترام رها کنیم و اگر نپذیرفت باید سعی کنیم قانع ش کنیم با دلایل منطقی . چون اگه از ایشون آرامش نمیبینم قطعا به او نیز آرامش نخواهم داد.
اقای تقوی زاده واقعا شما بینظیر هستین من هروقت حرفها وفایل های شما رو گوش میدم تمام وجودم پراز اگاهی وعشق میشه وافسوس میخورم که چرا زودتر باشما اشنا نشدم تا بتونم بیشترین لذت رو از زندگیم ببرم ولی بازهم خدارو شکر بابت وجودتون وحضورتون🙏🙏
با سلام
ممنون از لطف شما همراه عزیز.
سلام و درود فراوان به استاد تقوى زاده عزیز و تمام همراهان گروه
بسیار عالى بود استاد جان و اساساً اعتماد به نفس و خودباورى و عشق به خود و عدم وابستگى مادى و معنوى براى هر انسانى لازم و باعث ارامش و لذت از زندگى میشه و همچنین باور دارم که هر کسى مسئول اول مسئول خودش هست ولى از اونجاییکه نسل امروز نسل مصرف گراست و عادت به دور ریزى دارد و سعى براى تعمیر و تغییر و بازسازى ندارد گاهاً زیاده روى کرده و چون مرز عشق به خود با خودشیفتگى خیلى باریکه باعث نابودى خونواده میشه بنابراین این مورد هم همانند همه چیز در جهان هستى به قانون نسبیت و جفت بودن مربوط میشه خوبه که شتابزده عمل نشود و باعث قربانى کردن فرزندان نشود و البته همه کس و همه چیز صد در صد نیست و به نظرم زود از زندگى خارج شدن و گذشت نداشتن هم باعث نابودى میشه فکر میکنم بهتره اول تلاش براى بهبود رابطه رو در نظر گرفت و بعد در نهایت تغییر رابطه
المانیها یه ضرب المثل دارن که میگن اعتماد خوبه ولى کنترل بهتره
البته نه اینکه کسى در قفس باشه به عشق و ازادى احترام باید گذاشت ولى مراقب بودن هم تا اندازه اى خوب جواب میده و البته اینکه هر کسى رو وارد حریم مقدس خونواده نکنیم
در مورد عاقل بودن هم باید بگم حتى ادماى عاقل هم اشتباه میکنن و یا حتى گاهى ادما جسارت و شهامت خودشون رو امتحان میکنن نه اینکه باهاش موافق باشم ولى میتونم درک کنم
انسانهاى عاقل هم بى اشتباه نیستن پس این موارد کمى تجزیه و تحلیل بیشتر لازم داره و در مورد همه قطعى نیست
در اخر کمى هم به فرزندان اندیشیدن بد نیست ، انان بزرگترین عاشقانه هاى ما هستن
ممنونم که اجازه دادید نظرم رو بگید و خیلى ممنونم از زحمات بى دریغ و فایلهاى اموزشى بسیار بسیار عالى
با ارزوى بهترینها براى همگى
شاد و موفق باشید
سلام. خیلی ممنون از لطف شما و نظر مفیدتون.
سلام وعرض ادب لطفا بفرمایید چطور روی خودمون کار کنیم آیا منظور رسیدن به مدارک بالاتر و موفقیت در کار مد نظر؟
با سلام و تشکر از شما
بصورت خلاصه منظور اینه که در حال پیشرفت در مسیری باشید که مسیر شماست. و شما قلبا اون مسیر رو دوست دارید، حالا میتونه تحصیلات دانشگاهی باشه یا هر چیز دیگه ای
در مورد این مبحث اگر مردی بگوید که ذات مرد با زن فرق دارد و انسان اگر غذا میخورد گاهی هم به رستوران میرود، و اگر گاهی با کس دیگری باشد ولی جایگاه من برایش پر اهمیت است، شما چه نظری دارید؟
نظر شما مهمه دوست عزیز
اگر چنین مردی رو بهش علاقه دارید خب می تونید در کنارتون داشته باشیدش و اگر نه می تونید مردی رو پیدا کنید که نظر و عقیدش نزدیک به شما باشه. فراموش نکنیم که تنوع همه جا وجود داره و این خیلی هم خوبه، چون ما با حق انتخابی که داریم می تونیم از این تنوع اونی رو انتخاب کنیم که با ما سازگاری داره.
نظر مثبت و منفی بقیه هم در کل مهم نیست چون عقاید هم متنوع هستند.
در ضمن به این هم توجه داشته باشید اگر نظر چنین مردی به عقیده شما اشتباهه پس باید حواستون باشه که در خودتون هم مشابه این نظر وجود نداشته باشه. (یعنی اون رو محدود کنید ولی برای خودتون آزادی بخواید) اگر چنین عقیده ای در عمل توی وجود شما نبود اونوقت بودن شما با همچین مردی اشتباهه چون مشابه و متناسب هم نیستید.