وقتی یک شخص میخواهد زندگی خود را تغییر دهد، بهطور مثال، درخواست یک موقعیت شغلی بهتر بدهد، با مانع ترس برخورد میکند. او میترسد که شاید با درخواستاش موافقت نشود. ممکن است شخصی پول پسانداز کرده باشد و بخواهد ماشین مورد علاقهاش را بخرد. ولی این کار را نمیکند. چراکه باز هم با مانع ترس مواجه میشود. و این ترس باعث میشود از تصمیماش عقبنشینی کند. درمورد تصیمات بزرگ دیگر زندگی، مثل نقل مکان کردن از شهری به شهر دیگر، نیز همین اتفاق میافتد.
یک نقل قول معروف از جیمز آلن وجود دارد که میگوید: ترس میتواند یک انسان را سریعتر از گلوله از پای درآورد. بدون شک، ترس مخربترین احساسی است که ما میتوانیم درگیرش شویم. وقتی ما درگیر ترس میشویم، چیزهایی که نمیخواهیم را میپذیریم و چیزهایی که واقعاً میخواهیم را رد میکنیم.
رابطهی پارادایم و مانع ترس
چرا یک نفر باید چیزی که میخواهد را رد کند؟ چون «پارادایم» (الگوی ذهنی) او اجازه نمیدهد که به آنجا برود. «تصویر ذهنی» بخشی از پارادایم است. پارادایم همانند فرهنگ است. پارادایم مجموعهای از عادتهاست.
یک شخص را در نظر بگیرید که دارای پارادایم الف است. جریانی از انرژی به ذهن این شخص وارد میشود و او میتواند هرچه که میخواهد را با این انرژی بسازد. از طرف دیگر، انسان قدرت انتخاب دارد. ولی این شخص، چه انتخابی میکند؟ او انتخابی میکند که با پارادایم خودش (یعنی پارادایم الف در اینجا) متناسب باشد.
نکتهی مهم این است که پارادایم، ارتعاش بدن ما را کنترل میکند. بدن انسان، تودهای از مولکولهاست که در ارتعاش خیلی پرسرعتی قرار دارند. ما اسم ارتعاشی که بدن در حالت هوشیار و آگاه قرار دارد را احساس میگذاریم. وقتی یک شخص درمرود احساساش صحبت میکند، درواقع دارد ارتعاشی که در آن قرار دارد را توصیف میکند.
این شخص، افکاری هماهنگ با ارتعاش خود را انتخاب میکند. چون این افکار باعث میشوند که او «راحت» باشد. ممکن است نتایج حاصل از این افکار را دوست نداشته باشد. ولی در این حالت، راحت است.
چرا وقتی میخواهیم به سمت عملی کردن یک ایدهی جدید حرکت کنیم، با مانع ترس مواجه میشویم؟
تا اینجا گفتیم که شخصی که دارای پارادایم الف است، در ارتعاش الف قرار دارد. جریانی از نیرو دارد به او وارد میشود. حالا تصور کنید یک ایدهی جدید، مثلاً ایدهی ب، وارد ذهناش شود. این ایده میتواند تغییر شغل، تغییر شهر، فروش خانه، خرید ماشین، دعوت از دختر یا پسر مورد علاقه به یک قرار عاشقانه، یا هر ایدهی دیگری باشد.
به محض اینکه این ایده وارد ذهن انتزاعی انسان میشود، بدن انسان به سمت ارتعاش ب حرکت میکند (ارتعاش جدید متناسب با ایدهی ب). ولی مشکلی که وجود دارد این است که بدن در این حالت، راحت نیست.
بههمینخاطر، در سطح هوشیار، همهچیز به هم میریزد. و در این سطح، ما دچار شک و تردید میشویم. این شک و تردید، به ترس تبدیل میشود. این ترس، در بدن، خودش را بهصورت اضطراب نشان میدهد. شخص در این حالت، میخواهد رو به جلو حرکت کند. ولی اتفاقی که میافتد این است که به مانع ترس بخورد میکند. و دوباره برمیگردد به حالت قبلی خودش که درواقع حالت اسارت است. و از اینکه برگشته به آنجا خیالاش راحت میشود. چون حداقل در این حالت راحت است.
هرکس که بخواهد رشد کند، برخورد با مانع ترس را تجربه میکند. ولی کاری که باید بکنی این است که به خود بگویی: من میدانم که ترس وجود دارد، ولی من آن را نمیخواهم. و میخواهم این مانع ترس را فرو بریزم. اگر مدام این کار را انجام دهی و مرتب ذهنات را با افکار درست تغذیه کنی، به مرور زمان، پارادایم تغییر خواهد کرد و شرایط عوض خواهند شد.
لطفاً در ویدیوی زیر، به صحبتهای باب پراکتور دربارهی عبور از مانع ترس گوش کنید.
عالی بود