آیا انسان خدا را آفرید یا خدا انسان را؟ خدا را کی آفرید؟ و یا خداوند را چه آغاز کرد؟ اینها سوالاتی مهم و ریشهای در مبحث خداشناسی هستند که پاسخهایی زیبا برای آن وجود دارد که لازم است مرحله به مرحله از نقطهای که همه در آن توافق داریم به جلو رویم تا برایمان روشن شود خدا از کجا و برای چه آغاز شده است. در این بخش سعی میکنیم این مبحث مهم را تا حد امکان باز و بررسی کنیم.
انسان خدا را آفرید و آغاز کرد
هرآنچه ما از خدا میدانیم از کجا و از چه طریقی به ما رسیده است؟ پاسخ با قاطعیت انسان است. ما هرآنچه از خدا میدانیم از منبع انسانی به دست آوردهایم. هیچ موجود یا منبع دیگری نبوده که برای ما از خدا خبری داشته باشد. بنابراین از این منظر میتوان کاملا درست گفت که این انسان بوده که خدا را خلق کرده که البته بهتر این است که بگویم انسان مفهوم خدا را کشف و آغاز کرده که در ادامه این موضوع را خواهیم دید تا برایمان چگونگیش روشن شود.
انسانها چگونه به صحنه آمدند؟
حال میخواهیم بررسی کنیم که انسان چگونه و چرا خدا را آغاز کرد. برای این منظور به مقطع ورود انسان به این صحنه میرویم، انسان گویی از یک خواب بیدار میشود و میبیند در این جهان متولد شده او نمیداند قبلا کجا و چه بوده او مثل یک نوار خام است و حافظهاش از گذشته خود خالیست (از آن آگاه نیست) او میبیند در این جهان خبرهای زیادی هست دیگران هستند، غذا هست، کار هست، ماجراجویی هست، رشد و پیشرفت هست، مشکلات و سختی هست و …او به سرعت محو در این موارد میشود و با دیگران همانند آنها زندگی میکند.
در این جهان هیچچیز نه از بیرون میآید و نه از داخل به بیرون میرود. هرآنچه که هست همانیست که از ابتدا بوده و فقط در فرمهای مختلف تغییر شکل میدهد به جز قدرت تفکر و تعقل که میتواند از فضایی خارج از این جهان خبرهایی را وارد کند و یا از درون این جهان چیزی را به بیرون بفرستد (دقیقا همانند یک فرستنده و گیرند) انسانها به نسبتهای مختلف با قدرت تفکر و تعقل خود کار میکنند. بسیاری از آن برای مواردی پیش پا افتاده استفاده میکنند و پاسخهایی هم در همان سطح دریافت میکنند زیرا قوه تفکر و تعقل در نقش یک گیرنده میتواند آگاهی و اطلاعات را از سطوح بالاتر دریافت کند.
عدهای دیگر در مواردی بالاتر از آن استفاده میکنند و با آن اکتشافات و اختراعات را باعث میشوند و در واقع کیفیت بودن در این جهان را ارتقا میدهند و عدهای هم آگاهانه یا ناآگاهنه از این گیرنده آگاهی یا همان قدرت تفکر در جهت مخرب استفاده میکنند و در راستای منفی پیش میروند که تا اینجا تقریبا خبری از آمدن خدا به این صحنه نیست تا اینکه دستهای متفاوت از انسانها از این گیرنده اطلاعاتی متفاوت میگیرند.
عرفا و پیامبران چگونه خداوند را کشف و آغاز کردند
بخشی از انسانها که شامل عارفان، پیامبران و انسانهای برجسته میشوند در این شلوغی صحنه روزگار هیچ جذابیت خاصی نمیدیدند. آنها نمیخواستند در محدودیت زندگی کنند و بعد از مدتی با مرگ نابود شوند و تمام آنچه در این جهان برایشان زیبا و عزیز بود را از دست بدهند. بنابراین از گیرنده خود یعنی همان قدرت تفکر سوالات مهمتری را پرسیدند همانند اینکه من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ به کجا میروم؟ خالق و ریشه این هستی از کجاست و… در واقع این سوالات برای این است که اگر ریشه این جهان پوچیست آنها بیدلیل برای آن تلاش نکنند و دل نبندند و اگر هم حقیقتی پشت آن است بتوانند مستقیم آن را بیابند و به سراغ آن بروند تا بیشترین بهره را در این جهان ببرند.
به همین دلیل این افراد معمولا در خلوت بودند و از هیاهوی جهان دوری میکردند که همین امر باعث شد قدرت تفکر آنها از خالقشان برای آنها پیام بیاورد و بگوید که همهچیز از اوست و او بینهایتیست که همهچیز را در برگرفته و شما از اویید و به سمت او هم بازمیگردید. و در حقیقت مفهوم خدا را این دسته از انسانهایی که چیزهای بیشتری از این جهان میخواستند از گیرندهای که در اختیار همه بود کشف و به دیگران معرفی کردند.
خداوند از کجا و چطور خلق شده است
اگر شناختی کافی از خداوند داشته باشیم میدانیم که او بینهایتی است دربرگیرنده همهچیز که در ابتدا و انتهای همهچیز حضور دارد. هر موجودی کمتر از این تعریف خدایی محدود ناقص و نیازمند خواهد بود که اصلا نمیتوان به آن خدا گفت. حال برای اینکه بدانیم خالق خدا کیست باید به خود خلقت توجه کنیم. آیا خلقت نقطه شروع ندارد؟ مسلما دارد زیرا خلقت از جایی آغاز میشود و این یعنی ما برای خلقت نیاز به نقطه شروع داریم و بدون نقطه شروع هیچ خلقتی را نمیتوان دید که بعد فهمید عامل این خلقت چه کسی یا نیرویی بوده است که درباره خداوند همین حالت است. یعنی خدایی که در برگیرنده همهچیز است و هیچ نقطه شروع و پایانی برایش وجود ندارد خالقی هم نمی تواند داشته باشد.
حال باید دقت داشت وقتی میگوییم خداوند خالقی ندارد این موضوع از دید ما به اینصورت است زیرا ما در نگاه خود به خدا او را دربرگیرنده همهچیز میبینیم که خودمان هم درون او هستیم و تا زمانی که جریان اینگونه است تعریف خدا همین است و خالقی هم برای او نیست. اما اگر ما بتوانیم از آنچه که در حال حاضر بینهایت مینامیم بزرگتر شویم که دیگر بینهایت پیش روی ما نباشد و ما بتوانیم ابتدا و انتهایی از آن ببینیم آنگاه میتوان فهمید خداوند چگونه و از کجا به وجود آمده است.
واقعا براتون متاسفم که همچین مطالب ضد دین و بدی رو درست میکنید این توهین به خدا هست معلومه که خدا انسان رو افریده
سلام خدمت استاد گرامی
مطالب بینظیر و بسیار جذاب هستند لطفا بیشتر برای ما صحبت کنید ما مثل تشنههایی هستیم که تازه به آب رسیدن. . .