تناقضاتی که متوجه شون نمی شوم
سلام به همه دوستان امیدوارم حالتون خوب و توپ باشه. خانم استرهیکس قانون جذب و ارتعاش رو بدین شکل توضیح میدن : رسیدن به خواسته ها سه مرحله داره اول : دیدن تضادها و تنوع و شکل گیری خواسته ها بر اساس تضادهای دیده شده (شلیک موشک های خواسته ها) دوم : منبع Vibrational Match رو با خواسته ارسالی انجام میده و خواسته به وجود میاد (به همین دلیل میتونیم بهش فکر کنیم و احساسش کنیم چون همین الآن به وجود اومده) مرحله سوم : Vibrational Match بین خود فرد و خواسته (از قبل ایجاد شده در منبع) برقرار میشه و اون موقع هست که خواسته شما در دنیای فیزیکی هم محقق میشه و ….. سوال اساسی من در مورد خود این منبع بوده و هست ؟ به خاطر همین رفتم و کتاب ماورای طبیعی شدن دکتر جو دیسپنزا رو مطالعه کردم (البته ویدئوهای گرگ برادن رو هم دیدم) تا بیشتر در مورد ماهیت این منبع که خواسته های ما در اون جا شکل میگیره اطلاعات به دست بیارم. با دکتر دیسپنزا هم از طریق اینستاگرام استاد تقوی زاده آشنا شدم. بعد از مطالعه کتاب ماورای طبیعی شدن دکتر دیسپنزا و شنیدن صحبت های گرگ برادن منبع (منبع یا هوش کیهانی با میدان کوانتومی یا میدان یکپارچه یا هر اسم دیگه ای که بخواهیم روش قرار بدیم) رو به شکل زیر خلاصه می کنم :۱) منبع یا میدان مرز بین حقیقت فیزیکی و افکار ماست۲)یک محفظه یا Container برای تمام فرکانس ها و خواسته های ارسالی از اول تا آخر است.۳)یک آینه بین فرکانس ها و حقیقت زندگی ماستکاری که دکتر دیسپنزا تو جهان انجام میدن اینه که به همه آموزش میدن با Meditation و رسیدن به لحظه ی زمان حال میتونن به این منبع یا میدان متحد وصل بشن و به خواسته هاشون برسن چطوری؟منبع یا میدان یک بعد بالاتر از آنچه ما در این دنیای سه بعدی تجربه می کنیم هست در منبع زمان نامحدوده و خبری از تضاد و دوقطبی نیست نه خوبی هست نه بدی نه گذشته نه آینده نه درد نه سلامتی ….آنچه در منبع یا میدان تجربه می کنید احساس کامل بودن و عشق هست و چون به منبع (که شامل تمامی خواسته ها و فرکانس ها می باشد) وصل هستید همه آنچه از خواسته ها و آرزوها داشته اید رو همین الآن در لحظه زمان حال ابدی دارید(همون جمله معروف که شما برای رسیدن به خواسته هاتون بایستی فرض کنید خواسته شما از قبل به شما عطا شده که اساس قانون جذبه) و دیگر نیازی ندارید (شما کامل هستید) …..به وسیله این روش یعنی انجام Meditation و رسیدن به لحظه زمان حال ابدی و وصل شدن به منبع دکتر دیسپنزا تونستند بسیاری از بیماری ها مثل سرطان و ام اس و نارسایی های دیگه رو درمان کنند و به افراد کمک کنند به خواسته هاشون مثل شغل خوب و همسر خوب و … برسنحالا سوال اساسی من اینجاست؟ اگر در بعد بالاتر این دوقطبی هایی (مثل فقر و ثروت خوبی و بدی درد و سلامتی و …..) که در این دنیای فیزیکی تجربه می کنیم وجود ندارند و معنایی ندارند پس آیا معنیش اینه که به عنوان نمونه فرقی بین خوبی و بدی وجود نداره؟ فرقی بین استاد تقوی زاده که این قدر برای بهتر شدن زندگی دیگران تلاش کرده با یکی مثل هیلتر که جنایت کرده وجود نداره؟ چون در بعد بالاتر تمامی این دوقطبی ها بی معنی هستندسوال دوم اینکه دیگه چه نیازی به بودن قانون جذب و رسیدن به آرزوها و خواسته ها در دنیای فیزیکی بود؟ اصلا چرا باید در این دنیا زندگی کنیم؟ زمانی که در بعد بالاتر تمامی این ها بی معنی می شوند (این دقیقا همون مفهومیه که اون به اصطلاح شعرا و عرفا زیاد در مورد صحبت کرده اند که این دنیا ارزشی نداره و نیازی هم بهش ندارن و فقط اون مفهوم بالاتر رو میخوان و ….)سوال سوم تناقض بین ماهیت منبع و قانون جذب هست زمانی که فردی به منبع میرسه (به گفته ی دکتر دیسپنزا) خودش رو متصل به همه کس و همه چیز می بینه واحساس میکنه همه کس و همه چیزه خب اگر این گونه است پس معنای اختیار و دلیل قرار دادن قانون جذب و ارتعاش چیه؟ شما در دنیای فیزیکی یه ذهن جدا داری و اختیار و امکان داشتن انتخاب های جدا اما در بعد بالاتر به همه کس و همه چیز وصلی و اساسا از هیچ چیزی جدا نیستی و …..این تناقضات عجیب و غریب رو من متوجه نشدم و احساس می کنم توی یه سیستم بی معنی هستیم و به شدت ناامید شده ام ممنون میشم اگر شما هم به این تناقضات فکر کرده اید یا الآن که بنده مطرح کردم براتون به وجود امده نظرات تون رو اینجا در میون بذارید ممنون و متشکر
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید تا بتوانید پاسخ را ارسال کنید .
عضو سایت ۳ سال پیش
با سلام به شما دوست عزیز
خیلی خلاصه اگر بخواهیم به سوال شما پاسخ بدیم به این صورت خواهد بود: شما در دوران مدرسه انجام دادن تکالیف و حضور در کلاسها براتون یک کار خوب و مفید بود و اگر این کارها رو نمیکردید کار غلط و منفی رو انجام داده بودید ولی هدف در نهایت برای شما این بود که با انجام تکالیف و حضور در مدرسه به کسب سواد و دانش برسید و وقتی به این حد رسیدید دیگه انجام دادن تکلیف و یا ندادنش با هم دیگه فرقی ندارن چون شما به اصل و هدف رسیدید
پس لطفا با این مثال به مدار بالاتر رسیدن و منبع توجه کنید، سوال به این دلیل برای شما به اینصورت پیش اومده که درک درستی از مدار بالاتر نداشتید و نتیجه مدار بالاتر رو تو همون مدار پایین تر گذاشتید که به این علت براتون تولید یاس و ناامیدی کرده مثل اینکه بگیم برای یک محصلی که هنوز به دانش خودش نرسیده انجام دادن و یا ندادن تکالیف با هم فرقی ندارن. در حالیکه نه اینطور نیست، زمانی که درسها رو کامل یادگرفت دیگه انجام دادن یا ندادن تکالیف با هم فرقی ندارن که راه معمولش برای رسیدن به این مرحله انجام دادن مستمر تمرینها و تکالیف است.
یعنی با نزدیک شدن به منبع و رفتن به مدارهای بالاتر ما به چیزی جدید و باارزشتر مجهز میشیم که محدودیتهای قبلی ما رو برامون خنثی میکنه و ما رو فراتر از اونها قرار میده طوری که بود و نبودشون برای ما بی اثره