چطور در شرایط سخت باور خود را حفظ کنیم؟( جلسه لایو شماره ۲ )

درود فراوان، سپاس فراوان بابت جلسه بینظیر امروز، قبل از هرچیز خواهش میکنم اگر امکان داره از هفته های آینده ساعت جلسه رو بذارید چند ساعت بعدتر چون ما که خارج از کشوریم جمعه روز تعطیل نیست و تازه ساعت چهار بعدازظهر به بعد خونه هستیم البته ساعت چهار ما میشه شش و نیم ایران،میدونم شاید نشه ولی اگر ممکنه، چون لذتش واقعا به لایو بودنشه… خب مهمترین نکته ای که از نظر من بسیار پررنگ بود و بینهایت با ارزش ازین جلسه این بود که البته مستتر در صحبت هاتون بود برای رسیدن به هر چیزی این نیست که فقط اون رو بخواهیم، قانون جذب دقیقا مثل این میمونه که بریم کلاس ورزش های رزمی و بگن همین الان پاهاتو ۱۸۰ درجه باز کن یا یک چیزی رو خرد کن! مهمترین نکته ای که هیچ بنی بشری در این کلاس ها و آموزش ها بهش توجه نداره و خودِ خواسته همه رو کور کرده اینه که ابتدا باید ضمیر انسان روشن شود پاک‌شود نمیشه که در دل تمام اخبار و وقایع روز و دردودل ها و غرها و قضاوت ها و پرحرفی ها باشیم ساکت نباشیم تسلیم نباشیم از هرآنچه که داریم راضی نباشیم و صمیمانه از موفقیت دیگران خوشحال نشیم و هرروزی که بلند میشیم و طلوع زیبای خورشیدو میبینیم اینو نفهمیم که این منم که بهش موهبت نفس کشیدن داده شده میتونست برای کسی دیگر باشد! چطوری با تموم این خصوصیاتِ سیاهی که همه دارن تقریبا همه اونایی که شاگردی میکنن باید به خواسته رسید؟! نمیان روابطشونو با دوستان قبلیشون اقوامشون یا حتی خانوادشون کمرنگ تر یا حتی قطع کنن! کاری که من تماما و اساسا انجام دادم! از روی رودربایستی به هر سخنی گوش میدن به هر قضاوتی بخصوص در ایران پیگیر اخبارن پیگیر غرغرهای روزن اونوقت فکر میکنن قانون جذب جواب میده، قانون جذب در اینجا جوکی بیش نیست! میشه راجب این موضوع روزها حرف زد و اما درس امروز من این بود : خیلی وقتها که از نظر معنوی رشد میکنیم و به مراحل بالاترِ تعالی روح میرسیم دیگه مثلا نمیشینیم تصور کنیم اینو در آخر صحبت هاتون گفتید خیلییییی خوب بود من همیشه دراین تکنیک ها سوالاتی داشتم من دیگه اصلا این کارها رو نمیکنم اما دوست دارم انجام بدم
اما نه مرتب هرچند بسیار متمرکزم روی رویام یعنی بکگروندِ ذهنم همیشه همونه و البته در آغوشِ خدا نشسته… برام سوال میشد که چرا با اینهمه عطشی که دارم دیگه نمیخوام تصور کنم و انقدر حس عشق من به فقط بودنِ با خدا و سکوت کردن زیاده متعجب میموندم میگفتم یعنی کمرنگ شده؟ آیا این نوسانات اختلالی ایجاد نمیکنه؟! این دیدگاه خیلی چیپه! اصلا خودِ تصور گاهی جوری میاد سراغم جوری حقیقیه یک احساس لحظه ایست و کاملا غیرقابل توصیف نابِ نابِ… تمام وجودم میلرزه و پراز اشک میشم…همین کافیه… همین گواهِ هزاردرصدیِ حقیقتِ اون رویاست… منظور اینه که فقط حس مهمه شما تنها معلم بزرگی هستید که خیلی تاکید دارید بر روی حسِ خوب و حسِ تعادل… همه فقط روی تکنیک های مشخص و منظم تمرکز دارن….اما لحظه ای تغییر میکنه درون رو میگم رشد میکنیم دیگه تصور جواب نمیده دیگه باید یه سری کارهای دیگه بکنیم که بحثش مفصلِ….گاهی میشه که فقط باید همه چیزو سپرد دست خدا و سکوت کرد کل این کارها برای زمانیست که همه چیزو از طریق ذهن میخوایم محقق کنیم یه زمانی میرسه اگر روش کار کرده باشیم خیلی ها این قسمت رو ندارن و موفق هم هستن اما وقتی زیاد با خدا باشی انقدر بی انتها میبینیش که تصور کردن برات بی معنیِ اصلا خجالت میکشی! من که حیفم میاد! میگم بجاش دلم میخواد سکوت کنم ببینم اون چی میگه نگاه که میکنیم با تموم این کارها و تکنیک ها این ماییم که مدام داریم حرف میزنیم هرچند در سکوت ولی واقعا بسه دیگه! یکمم بذاریم ببینیم خدا چی میگه! انقدر جالبه! گاهی میگه این همه زور زدی بندهٔ من اگه کمی دهنتو بسته بودی و انقدر نمیخواستی نیازی به این همه فوت و فن و انجام کارها نیست، یک فوتِ من یک دمِ من کافی ست تا بشود و تورا زیرورو کند چون تو برگزیدهٔ منی مهم نیست چیکار میکنی کی هستی کجایی خوبی بدی حداقل فقط گوش کن و راضی باش تماما و سراسر تا بهت بگم…. یه نکته دیگه شما الان میلیاردر، اگه من بهترین دوستتون باشم اصلا عزیزتون باشم از شما میزان قابل توجهی پول بخوام ینی واقعا به راحتی پولو بهم میدین؟ نمیدین واقعا اینکارو نمیکنین! هزار شرط و شروط میذارین، خوده همینهایی که فکر میکنن تامیگن باید بشه اگه به ثروت برسن خدارو بنده نیستن به این چیزا فکر نمیکنن اونوقت توقع دارن تا میگن بشه!….. داشتن بصیرت و شعور ذاتی موهبتی ست الهی و غیر قابل وصف باارزش که شما دارید و ماهم از همنشینی با شما دارا هستیم♥️♥️♥️همیشه پیروز و سربلند و ثروتمند و سلامت و شاد باشید و جاودان….

سلام و عرض ادب استاد، بنده از دانشجویان دوره استفاده قدرت هستم
قانون میگه به هرچیزی توجه کنی + احساسی که بهش میدی، اون جنس احساس رو جذب میکنی
دو تا تناقض خوردم که درک نمیکنم
۱- شخصی میخاد به روابط خوب برسه، اما اگه توجهش روی روابط بد باشه و احساس بدی کنه، برخلاف خواستش که رابطه خوب هست، روابط بد جذب میکنه چون ارتعاشش رو با توجهش فرستاده

۲- شخصی از پول متنفره، نمیخاد به زندگیش بیاد، اما مدام توجهش روی افراد پولداره و در مورد اونها صحبت میکنه و احساسش واقعا بده از اینکه مبادا پول بیاد زندگیش، اما چرا اینجا پول جذب نمیکنه و همه کتابا و اساتید میگن چون از پول بدش میادجذبش نمیکنه

خب در مورد اول هم همین قضیه هست، چرا اونجا نتیجه احساس بدش رو میگیره اما در مورد دوم نه؟

حتی اگه بگیم باورهاش در مورد پول بده و بهمین خاطره، یا همون اهرم رنج و لذت که پول در ذهنش مساویه با رنج، بازم در مورد اول این قضیه هست ولی برعکس جواب میده

سلام وقتتون بخیر استاد چرا من روی خواسته‌هام کار نمیکنم وقتی سبک‌های زیادی را بلدم برای رسیدن به خواسته‌هام