جبر و اختیار جهان برپایه کدام پیش میرود؟
مسئله مهم جبر و اختیار از دیرباز مورد توجه و پرسش انسانها بوده زیراکه روشن شدن اینکه ما در جهان مختار هستیم یا نه باعث میشود کاملا نتایج متضاد و متفاوتی را خلق کنیم. سبک زندگی در اجبار با زندگی برپایه اختیار کاملا متفاوت است. بنابراین انسان همواره به دنبال این است که بداند آیا خود او میتواند باعث ایجاد شرایط و اتفاقها در اطرافش شود یا اینکه او مجبور است به پذیرش هرآنچه طبیعت و جهان به او داده و میدهد.
ما قصد داریم در این بخش یکبار برای همیشه پاسخی روشن و واضح به این سوال مهم داشته باشیم تا با اطمینان بتوانیم مسیر صحیح خود را طی کنیم. بنابراین در ابتدا و کوتاه درباره جبر و اختیار اینطور پاسخ میدهیم که بنا به وجود قانون نسبی بودن، جهان خود را متناسب با رتبه و آگاهی هر شخص بر اساس جبر و اختیار نشان میدهد. یعنی اینکه جهان بر پایه جبر است یا اختیار به این بستگی دارد که ناظر آن دنیا چه کسی است.
جبر چیست و چرا بار منفی در خود دارد؟
برای پاسخ به سوال جبر چیست و اینکه در موضوع جبر و اختیار دقیقا منظور ما از جهان بر پایه جبر چه میباشد ابتدا میبایست به معنی و مفهوم این کلمه دقت کنیم. در واقع منظور از جبر وجود یک نیرو و عامل خارجی و غیر خودیست که باعث میشود فرد یا اجزای جهان هستی علیرغم میل خود به سمتی بروند و یا کار خاصی بکنند. باید دقت داشته باشیم عامل غیر خودی و خارجی مهم است زیراکه اگر این عامل درونی و خودی باشد دیگر جبر نخواهد بود که بار آن منفی باشد.
اما درحالتی که انسان مجبور است توسط یک عامل خارجی به گونهای باشد که خودش نمیخواهد در فضایی کاملا منفی زندگی خواهد کرد. در این فضا انسان هیچ گونه ارزشی برای خود نمیتواند ببیند، دقیقا در اسارت و بردگی به سر میبرد، و اهداف و آرزوهای او غالبا دست نیافتنی خواهند بود. و با این توضیح سوال اصلی به این گونه خواهد بود که آیا جهان ما بر اساس این جبر بنا شده؟ آیا ما اینگونه زندگی میکنیم؟
جبر و اختیار و قانون تناسب
اگر اصل و پایه جهان بر اجبار بنا شده باشد کاملا قانون عدالت و تناسب نقض خواهد شد. و از آنجاییکه نمیتوان قانون عدالت و تناسب را نقض کرد پس نتیجه میگیریم جهان نمیتواند برپایه جبر باشد. اما مراحل این استدلال به چه صورت است؟
با نگاهی مختصر به قانون تناسب و عدالت و استدلال محکمی که در بخش مربوطه برای آن داشتیم متوجه میشویم جهان کاملا مرتبط و متصل ما که همواره در جنب و جوش حرکت است فقط در صورتی میتواند بقا داشته باشد و رشد کند که در کنش و واکنشهای آن تناسب و عدالت موجود باشد. زیرا هر سیستمی که تعادل و تناسب در آن حاکم نباشد قطعا نابود خواهد شد. حال به این موضوع توجه کنیم که آیا با وجود تناسب در عالم جبر میتواند بر اجزای جهان هستی حاکم باشد؟
با وجود قانون تناسب یا جبر هست و ما بیارزشیم یا ما با ارزش هستیم و جبری در کار نیست
اگر بنا را بر این بگذاریم که جبر بر دنیا حاکم است مثلا با این دلایل که ما نبودیم که انتخاب کردیم وارد این دنیا شویم، ما اسم خود و جنسیت خود را انتخاب نکردیم، مکان تولد، میزان هوش و استعداد و… همگی به واسطه جبر این عالم به ما تحمیل شدهاند پس باید با قانون تناسب این برداشت هماهنگ باشد. که فقط و فقط درحالتی دنیا میتواند برپایه جبر باشد که ما در طرف دیگر این معادله و تناسب موجوداتی بیارزش باشیم. زیرا تناسب فقط در این حالت برقرار خواهد بود.
در واقع زمانی تناسب برقرار است که جبر بر کسی یا کسانی حاکم شود که ارزش و رتبهای ندارند. همانند به بردگی کشیدن افرادی که هیچ فهمی از آزادی ندارند و در این صورت تناسب برقرار است و سیستمی که بر این افراد جبر را حاکم میکند میتواند بقا داشته باشد و رشد کند. اما اگر این افراد معنی آزادی را بفهمند و خود را لایق آن بدانند قطعا سیستم جبر حاکم برخود را از بین خواهند برد که در واقع دلیل اصلی از بین رفتن تناسب و تعادل پیشین در این سیستم آنهاست. (زمانیکه به آگاهی میرسند و ارزش خود را مییابند و تعادل قبلی را برهم میزنند)
آیا ما انسانها بیارزش و بیرتبه هستیم که با این دلیل قبول کنیم بر دنیا جبر حاکم است؟
فقط با نگاهی مختصر به یکی از بخشها یعنی رشد و پیشرفت فوقالعاده بشر اذعان خواهیم کرد که انسانها نمیتوانند موجودات بیارزشی باشند. ما باید دارای رتبه و ارزش باشیم و همینطور هم هست. حال مجدد به استدلال خود بازمیگردیم که هر سیستم ( جهان یک سیستم بزرگ است ) فقط در صورتی امکان بقا و رشد دارد که تناسب برآن حاکم باشد. جهان ما هم عمری طولانی داشته و از طرفی همواره هم در حال رشد بوده، پس نتیجه میگیریم در این جهان عدالت و تناسب حکمفرما بوده و هست.
حال آیا در این تناسب میتوان جبر را در یک طرف قرار داد و در سمت دیگر انسانهایی که ذاتاٌ ارزش و درجهای بالا دارند را قرار داد؟ آیا در این صورت تناسبی حاکم است؟ پر واضح است که در این نوع نگاه و برداشت تناسبی حاکم نخواهد بود پس نتیجه میگیریم فرض ما که جهان برپایه جبر است اشتباه بوده و جهان نمیتواند با زور و اجبار پیش رفته باشد.
جبر و اختیار و رابطه زیبای آن با قانون توافق
ارتباط زیبا و تنگاتنگی بین قانون زیبای توافق و جبر و اختیار برقرار است. طبق قانون توافق همه اتفاقها بر اساس توافق میافتند و این یعنی اگر در زندگی ما اتفاقاتی افتاده و یا همچنان میافتند صد در صد به دلیل توافق خودمان است. حال با این توضیح مختصر دوباره به موضوع جبر و اختیار برگردیم، آیا با وجود قانون توافق جهان میتواند بر اساس جبر باشد یا اینکه ما خودمان بودهایم و هستیم که اتفاقات را رقم میزنیم؟
شاید شما بپرسید که چگونه ممکن است ما برای خود اتفاقات بد را بخواهیم و یا خواسته باشیم؟ چگونه کسی خواسته و خودش توافق کرده که در شرایط بد متولد شود؟ چگونه امکان دارد شخصی توافق کرده باشد تا با جسم ضعیف و بیماری مادرزادی متولد شود؟ آیا اینها مصادیق وجود جبر در عالم نیستند؟ برای پاسخ این سوالها میبایست مطالبی زیباتر را وارد این بحث کنیم که در ادامه به آنها میپردازیم.
ما زبالاییم و بالا میرویم
در حقیقت چرخه وجودی ما انسانها به این گونه است که زمانی ما در رتبهای بالا ( نزد خداوند ) که همه چیز در نهایت زیبایی و کمال خود متجلی بوده حضور داشتیم. در آن زیبایی محض ما پر از آگاهی بودیم زیرا بسیار به خداوند نزدیک بودیم. بنا به دلیل یا دلایلی زیبا و محکم که برای هر شخص منحصر به فرد خودش است ما تصمیم گرفتیم از آن جایگاه رفیع نزول کنیم و به پایین بیاییم. و در حال حاضر هدف اصلی ما این است که مجدد به بالا یعنی همان جایگاه اصلی خود باز گردیم.
حال نکته این است که به علت نزول ما به جایگاهی پایینتر و وجود قانون تناسب ما در موقعیت فعلی خود آگاهی به مراتب کمتری را در خود داریم. و در واقع به یاد نمیآوریم که چرا توافق کردهایم و یا خودمان خواستهایم که به این فرم و ظاهر و در این شرایط متولد شویم. اما هرکس که در مسیر بازگشت به آن جایگاه بالا قرار میگیرد به خوبی و به تدریج متوجه میشود که هر آنچه در زندگی خود داشته و یا نداشته خیر کامل برای او بوده است. زیرا همانهایی که فکر میکرد به واسطه جبر بر او تحمیل شده در واقع زیبایی و خیری بودهاند که او قبلا خودش در آن رتبه بالا برای خودش انتخاب کرده بود و به این صورت طبق قانون توافق ما خودمان تمام اتفاقهای زندگی خود را رقم زده و همچنان هم میزنیم.
چگونه خودمان انتخاب کردهایم ولی آن را به یاد نمیآوریم؟
با مثالی جالب این موضوع را روشن میکنیم. فرض بگیرید که شما قبل از خواب شب ساعت خود را برای صبح زود تنظیم میکنید که شما را بیدار کند. شما به خواب میروید و صبح با صدای زنگ ساعت خود باید از خواب بیدار شوید. آیا در هنگامی که ساعت زنگ میزند و شما در خواب عمیق هستید صدای زنگ شما را مجبور به بیداری میکند؟ آیا اینجا جبر بر شما حاکم است؟ پاسخ شما قطعا بله خواهد بود اما اگر مدتی بعد از بیدار شدن از شما سوال شود که شما با اجبار از خواب بیدار شدید یا اختیار چه خواهید گفت؟
مسلما اینجا خواهید گفت من به اختیار خودم از خواب بیدار شدم و آن زمانی که بیدار شدنم جلوهای داشت که گویی مجبور هستم فقط به این دلیل بود که هوشیار و آگاه نبودم. حال به پاسخ کوتاه در ابتدا بازمیگردیم که بسته به رتبه خودآگاهی هر شخص جبر و اختیار به صورت متناسب در زندگی خودنمایی میکند. آنهایی که در خواب هستند و هنوز بیدار نشدهاند غالبا جهانشان را پر از جبر میبینند و آنهایی که بیدارترند به تناسب آن همه دنیا را متناسب با خودشان و در نتیجه بر اساس اختیار میبینند.
تماشای ویدئوی زیر و یا گوش کردن به فایل صوتی آن بسیار میتواند موضوع جبر و اختیار را برای شما روشن کند
حدودِ تو در نگاهِ توست و آنچه ببینی واقع شدنیست…! ♥️🦋♥️